English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6508 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to keep ones he above water O از زیر بدهی بیرون آمدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
get off <idiom> U پایین آمدن یا بیرون آمدن از (اتوبوس ،قطار)
to hatch out [egg] U بیرون آمدن جوجه [از تخم]
to turn out U بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
conversion U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversions U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
The climate of Europe desnt suit me. U حال آمدن ( بهوش آمدن )
to strain at a gnat U ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
witjout U بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
extravasate U ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
extrusion U بیرون اندازی بیرون امدگی
ejecting U بیرون راندن بیرون انداختن
ejected U بیرون راندن بیرون انداختن
ejects U بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound U عازم بیرون روانه بیرون
eject U بیرون راندن بیرون انداختن
debits U بدهی
debiting U بدهی
due U بدهی
liabilities U بدهی
liability U بدهی
indebtedness U بدهی
debt U بدهی
debts U بدهی
debit U بدهی
debited U بدهی
liability to disease U بدهی
the d. of a debt U پرداخت بدهی
credit note U سند بدهی
an active debt U بدهی با ربح
oxygen debt U بدهی اکسیژن
admission of liability U قبول بدهی
acknowledgement of debt U اقرار به بدهی
private debt U بدهی خصوصی
backs U بدهی پس افتاده
acknowladgement of debt U قبول بدهی
back U بدهی پس افتاده
public debt U بدهی دولت
absolute liability U بدهی مطلق
to be in debt U بدهی داشتن
liability insurance U بیمه بدهی
national debt U بدهی ملی
debt perpetrator U مرتکب بدهی
debt perpetrator U خطاکار در بدهی
net debt U بدهی خالص
debts U بدهی داشتن
to get into debt U بدهی پیداکردن
liabilities and assets U بدهی و دارایی
legal liability U بدهی قانونی
debt U بدهی داشتن
floating debt U بدهی متغیر
credit notes U سند بدهی
arrear U بدهی معوق
debit U حساب بدهی
promissory notes U سند بدهی
arrear U بدهی پس افتاده
current liability U بدهی جاری
contingent liability U بدهی اتفاقی
contingent liability U بدهی احتمالی
collective liability U بدهی جمعی
debit note U صورتحساب بدهی
capital liability U بدهی درازمدت
bank overdraft U بدهی به بانک
capital liability U بدهی سرمایه
debit U ستون بدهی
due bill U سند بدهی
debits U ستون بدهی
liquidation U پرداخت بدهی
debit card U کارت بدهی
debt burden U بار بدهی
debited U حساب بدهی
debited U ستون بدهی
promissory note U سند بدهی
promissory note U برگه بدهی
debiting U حساب بدهی
debiting U ستون بدهی
promissory notes U برگه بدهی
debits U حساب بدهی
book debts U بدهی دفتری
To be overpowered. U از پا در آمدن
To stretch . to be elastic . U کش آمدن
lapse U به سر آمدن
debits U در ستون بدهی گذاشتن
rebate U پرداخت قسمتی از بدهی
rebates U پرداخت قسمتی از بدهی
debited U در ستون بدهی گذاشتن
consolidated debt U بدهی یک کاسه شده
deep in debt U تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt U تا گردن زیر بدهی
defaulting U عدم پرداخت بدهی
defaulted U عدم پرداخت بدهی
debiting U در ستون بدهی گذاشتن
default U عدم پرداخت بدهی
i paid the debt plus interest U بدهی را با بهره ان دادم
embarrassed with debts U زیر بار بدهی
solvency U توانایی پرداخت بدهی
to pay one's way U بدهی بهم نزدن
To be in debt up to ones ears. U غرق بدهی بودن
defaults U عدم پرداخت بدهی
realisation [British E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
debit U در ستون بدهی گذاشتن
monetization U پرداخت نقدی بدهی
realization [American E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
due U بدهی موعد پرداخت
liquidation [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
charge account U حساب بدهی مشتری
chargeable U قابل بدهی یا پرداخت
off one's hands U بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
to water [of eyes] U اشک آمدن
up <adv.> U به بالا [آمدن]
to come to a boil U به جوش آمدن
to shoot one's mouth off <idiom> U لاف آمدن
show-off <idiom> U قپی آمدن
to go wrong U بد از آب در آمدن [داستانی]
To be on (come to )the booil. U جوش آمدن
To overpower. To overcome . To vanquish. To win. U غالب آمدن
To come into existence . U بوجود آمدن
To back down . U کوتاه آمدن
to turn out badly U بد از آب در آمدن [داستانی]
to get back on one's feet U به حال آمدن
come on strong <idiom> U فائق آمدن
to be valid U به شمار آمدن
to proceed U پیش آمدن
to pay off a debt [mortgage] U بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
emcumbered with debts U زیر بار قرض یا بدهی
Do you have an extra pen to lend me? U یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
debited U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debiting U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debits U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debit U به حساب بدهی کسی گذاشتن
insolvency U عدم توانایی در پرداخت بدهی
amortization U پرداخت بدهی به اقساط مساوی
To be punctual . To be on time . U سر وقت آمدن ( بودن )
to come to oneself <idiom> U به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
To get the better of someone . To defeat someone . U بر کسی غالب آمدن
To stop being adamant (unyielding). U از خر شیطان پائین آمدن
To lodge a complaint . U درمقام شکایت بر آمدن
With the onset of summer. U .با آمدن (فرارسیدن )تابستان
to come round [around] <idiom> U به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
To stop being intransigent. U از خر شیطان پایین آمدن
to become conscious U به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
stop out U دیر به خانه آمدن [شب]
sweep off one's feet <idiom> U بر احساسات فائق آمدن
precede U پیش از چیزی آمدن
precedes U پیش از چیزی آمدن
to look well U تندرست به نظر آمدن
run over <idiom> U فائق آمدن برچیزی
get over something <idiom> U فائق آمدن برمشکلات
call for someone <idiom> U آمدن وبردن کسی
born with a silver spoon in one's mouth <idiom> U باثروت به دنیا آمدن
bite the bullet <idiom> U فائق آمدن بر مشکلات
to come to <idiom> U به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
resurfaces U دوباره به سطح آمدن
resurfaced U دوباره به سطح آمدن
to come dressed in your wedding finery U با لباس عروسی آمدن
to near something U نزدیک آمدن به چیزی
to unfold U از آب در آمدن [اصطلاح مجازی]
resurface U دوباره به سطح آمدن
belly flops U با شکم فرود آمدن
belly flop U با شکم فرود آمدن
to rain cats and dogs سنگ ازآسمان آمدن
to approach something U نزدیک آمدن به چیزی
debt of record U بدهی قانونی record of court محکوم به
pay off U با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
omittance is no quit tance U بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
monetization U پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
Could you lend me some money ? U می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
billing U صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
to be into somebody [something] <idiom> U از کسی [چیزی] خوششان آمدن
to regain consciousness U [دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
to come round [British E] U [دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
to recover consciousness U [دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
to come around [American E] U [دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
to come straight to the point <idiom> U مستقیما [رک ] به نکته اصلی آمدن
to go up to somebody [something] U نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
To switch on the old charm. To act coquettishly . To be coy قر و غمزه آمدن [دلربائی کردن]
to approach somebody [something] U نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
to dislike somebody [something] U بدش آمدن از کسی [چیزی]
to go towards [British E] / toward [American E] somebody U نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
To be born with a silver spoon in ones mouth . U درناز ونعمت بدنیا آمدن
dime a dozen <idiom> U آسان بدست آمدن ،عادی
To come out of oness shell. U از جلد ( لاک ) خود در آمدن
tax avoidance U اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
debt discount U تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
working capital U مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
deficit U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficits U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
To dismount from a horse(bicycle). U از اسب ( دوچرخه وغیره ) پایین آمدن
To have design on someone . To malign someone . U برای کسی مایه آمدن ( گرفتن )
to look at U نگاه کردن به [نگریستن به] [به نظر آمدن]
Out of frying pan into the fire. <proverb> U از ماهیتابه در آمدن وبه آتش در افتادن .
waltz off with <idiom> U فائق آمدن ،براحتی برنده شدن
To make eyes. U چشم و ابرو آمدن (نازو غمزه ).
To climb down. U پایین آمدن ( از کوه ،نردبان وغیره )
Could you move the table a little bit ? U ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
to look like a million dollars [bucks] [American E] <idiom> U واقعا محشر به نظر آمدن [اصطلاح روزمره]
Recent search history Forum search
1کنایه از چیست
1due amount
1wife is life life is knife knife kill the life
1usually i moved much faster_ask the other girls that i'd been out with.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com